loading...
ص مثل صفری

اقا اون روزهای که تازه اومده بودم خوابگاه یه روز خواستم برم نماز خونه خوابگاه  که طبقه 13 بود خوابگاه ما که هست اسانسوراش زوج  فرد داره من از طبقبه هفت رفتم13 نماز خوندم تصمیم گرفته بودم که برم طبقه 6 سوار اسانسور که شدم حاج اقا نماز خونه هم با هام اومد تو اقا چشمتون روز بد نبینه هر چه خواستم دکمه طبقه شش رو بزنم دکمش فعال نبود حاج اقا فهمید گفت چند می خوای بری منم دسپاچه گفتم 9 بعذ هم مجبور شدم 9 رو بزنم 9 هم پیاده شدم بعدش هم تا طبقه 6 از پله ها اومدم وسط راهم به خودم فهش می دادم.             

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
در این سایت سوتی های دانشجویان عزیز بخصوص صفری های گل اورده می شه.شما دوستان نیز می تونید با چند کلیک ساده عضو سایت بشید و پست بذارید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 25
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 42
  • بازدید ماه : 205
  • بازدید سال : 952
  • بازدید کلی : 11,783
  • کدهای اختصاصی